هنری لُوت جوان عرق پیشانیاش را پاک کرد و به گروه اکتشافی همراهش و وسایلشان نگاهی انداخت. سال ۱۹۳۸ بود و هوا، در فلات جنوب شرقیِ الجزایر، بسیار گرم. هنری در تلاش بود در مقابل حرکات کودکانه دوستش کلنل برنانس، بدخلقی نکند. برنانس او را قانع کرده بود که به سمت این غار در گوشهی بیابان صاحارا بیایند. راستش به نظر هنری، کلنل بیش از حد برای این دیوارنگارهها هیجانزده بود.
هنری غرق در افکار خودش، اجازه داد که برنانس، او و گروهش را به داخل غار راهنمایی کند.
نگاه کن هنری!
برنانس هیجانزده به سمت دیوارهای غار اشاره کرد. هنری سرش را بلند کرد. اولین واکنشش، اخمی از سر کنجکاوی بود. درست نمیدانست دارد به چه چیزی نگاه میکند و کمی طول کشید تا بفهمد دیوارنگاره آنقدر عظیم است که نمیتوان از فاصله نزدیک آن را به صورت کامل دید. چند قدمی به عقب برداشت و دوباره نگاه کرد. این بار، نفسش بند آمد. تصویری میدید از یک غول پنج متری با سری دایرهای شکل و یک جفت بیضی تو در تو به جای چشم. تصویری که خیلی شبیه به یک آدم فضایی باستانی بود…
سلام من شیرین هستم و اینجا، فیلکسته.
اپیزود ۱: فضانوردان باستانی
هرکدوم از ما حداقل یک بار در عمرمون، به آسمون نگاه کردیم، اون میلیونها نقطه نورانی خیره شدیم و از خودمون پرسیدیم که آیا ممکنه یک نفر، یه موجود فضایی، همون زمان از کنار یکی از اون ستارهها به ما خیره شده باشه؟
فضاییها چه شکلیان؟ مثل ما هستن؟ یعنی روی دوتا پا راه میرن؟ یا چهارتا پا دارن و هشت تا چشم؟ پایهی حیاتشون مثل حیات ما، کربنیه؟
در حال حاضر هیچ پاسخی برای این سوالها نداریم. هیچ مدرکی نداریم که توی همین ۱۰ ۲۰ سال یا حتی یک قرن اخیر، فرازمینیها به زمین اومده باشن و نمیتونیم پیشبینی کنیم که در آینده، کِی قرار ملاقاتشون کنیم یا اصلا این ملاقات رخ میده یا نه. اما چی میشه اگه به گذشته نگاه کنیم؟ منظورم یکی دو قرن پیش نیستها، دارم به هزاران سال پیش اشاره میکنم. اون زمانی که انسان هوشمند بود، تمدن هم بود، اما خط و نوشتار به شکل امروزیش وجود نداشت. دورانی که پر بود از افسانه و اسطوره و خدایان باستانی که از آسمونها اومده بودن.
چی میشه اگه فضاییها یک زمانی اجداد ما رو ملاقات کرده باشن، و اثر این ملاقات روی زمین ثبت شده باشه، بدون این که ما ازش باخبر باشیم؟
وقتی تاریخ رو مطالعه میکنیم، به جواب خیلی سوالها میرسیم ولی همزمان، کلی سوال جدید برامون پیش میاد. هرچی به تاریخ دورتری از تمدن بشری نگاه کنیم، تعداد این سوالها بیشتر میشه، چون اسناد مکتوبی که به اندازه کافی سالم مونده باشن، تعدادشون کمتر و کمتر میشه. زمانی که به دوران پیشاتاریخ، یعنی دوران زندگی انسان بدون اختراع نوشتار، میرسیم، کار سختتر هم میشه.
جالبه که تعداد زیادی از خارقالعادهترین ساختههای دست انسانها، مربوط به همین دوران میشن. برای مثال اهرام مصر رو در نظر بگیرید. به صورت میانگین وزن هرکدوم از بلوکهای سنگی این اهرام، ۲.۵ تنه. چطور مصریها میتونستن با بدویترین ابزار ممکن این بلوکهای سنگین رو روی هم قرار بدن و هرمهایی بسازن که ارتفاع کوتاهترینشون حدود ۶ ۷ متره؟
به عنوان مورد بعدی دوست دارم به به تندیسهای موآی در جزیره ایستر اشاره کنم. ایستر جزیرهایه در کشور شیلی که به خاطر تندیسهای سنگی عظیمش معروفه. احتمالا عکسش رو اینور اونور دیدید. همون ردیف تندیسهای عظیم و سیاهرنگ که چهره آدمهای اخمو رو دارن. عجیبترین نکته درباره تندیسهای جزیره ایستر اینه که این سنگهای غولپیکر رو در مکان دیگهای تراش دادن و دقیقا معلوم نیست با چه روش و وسیلهای، به مکان فعلیشون بردن. برای این که ابعاد ماجرا رو درک کنید، خوبه بدونید که تعداد این تندیسها بیشتر از ۹۰۰ عدد بوده و وزن سنگینترینشون به بیش از ۸۰ تن میرسه. حتی در دنیای امروز هم ساخت و انتقال پروژههای عمرانی با این عظمت، کار سادهای نیست، چه برسه به زمانی که پیشرفتهترین ابزار انسان، چندتا طناب و تیر و تخته بیشتر نبوده.
خلاصه، سازههای زیادی رو در سراسر دنیا میبینیم که مطمئن نیستیم چطور ساخته شدهان، سازههایی که به نظر میاد تکنولوژی مورد نیاز برای ساختنشون از زمان خودشون خیلی خیلی جلوتر بوده. شاید حتی از زمان ما هم جلوتر بوده. پازل بزرگ دوران باستان و پیشاتاریخ پر از تکههای گمشدهاس و هنوز راه زیادی برای کامل کردنش باقی مونده.
ولی شاید، یک تکه مهم از این پازل جلوی روی ما بوده باشه و ما تا حالا اون رو نادیده گرفته باشیم. تکهای که به قدری ساده و بدیهی به نظر میرسیده که بهش اهمیتی داده نشده. تمدنهای مختلف به جز وجود سازههای عجیب و غریب، یک وجه مشترک دیگه هم داشتن و اون، وجود خدایان بوده. خدایانی که در آسمون ساکن بودن، ارابههای آتشین داشتن، قدرتهای فرابشری داشتن و همینطور دانش بیانتها. گاهی خدایان به انسانها لطف میکردن و بخشی از دانش و قدرتشون رو در اختیار انسانها قرار میدادن.
ممکنه همین خدایان در واقع اون نقش کلیدی و قطعه گمشدهای باشن که برای توجیه ساخت اهرام مصر و مجسمههای جزیره ایستر و چندین اثر باستانی دیگه وجود داره؟ خدایانی که در واقع فرازمینیهایی بوده باشن که از زمین بازدید کردن و با دانش و تکنولوژیشون به بشر کمک کردن بناهایی بسازه که بعد از هزاران سال هنوز کلی رمز و راز دربارهشون وجود داره. فرازمینیها از آسمون اومدن، فضاپیما، یا همون ارابه آتشین داشتن، دانش داشتن و تکنولوژی یا همون قدرت مورد نیاز برای کارهایی رو در اختیار داشتن که برای انسان اون روزها شبیه به قدرتی خداگونه بوده.
اصلا تصور کنید که یک شاتل فضایی رو به همراه فضانوردهای داخلش برداریم و به همراه فضانوردهای داخلش به مصر باستان بفرستیم. واکنش مصریها رو تصور کنید که زیر آفتاب داغ دارن کار میکنن و یکهو یک وسیله عظیم رو میبینن که پرواز میکنه، روی زمین فرود میاد و افرادی ازش خارج میشن که نهتنها لباسهاشون غیرعادیه، بلکه کلی چیز بلدن که مصریها نمیدونن و کارهایی ازشون برمیاد که از کل مصر با اون عظمت برنمیاد. همه اینها به کنار، قدرت پرواز به تنهایی کافیه که مصریها فکر کنن این فضانوردها از نسل خدایان هستن.
فرضیه بازدید فرازمینیها از زمین در دوران باستان، یک فرضیه جنجالیه که به فرض فضانوردان باستانی یا برخورد باستانی معروفه. این فرض میگه هرجا شما تاریخ باستان رو خوندید و نشانهای از تکنولوژی، دانش، سازه و هرچیز جلوتر از زمان خودش رو دیدید، در واقع دارید ردپای آدم فضاییهایی رو میبینید که به زمین اومدن و اونقدر مهربون بودن که به انسان یک قطره از دریای دانش و تکنولوژی خودشون رو هدیه بدن. فرضیه زمانی قویتر میشه که ما یک بنای باستانی رو در یک نقطه کره زمین پیدا میکنیم، همراهش هم کلی شی باستانی دیگه پیدا میشه، اما هیچ سند و مدرکی درباره روش ساخته شدن اون سازه، موجود نیست که نیست. انگار یک نفر اون ساختمون یا تندیس یا هرچیز دیگه رو یک شبه ساخته، سرجاش گذاشته و بعد برای همیشه از زمین رفته. این فرضیه همچنین میگه بازدید فرازمینیها از زمین اثر خودش رو در حافظه انسان چند هزار سال پیش گذاشته، اما اون انسان نه میدونسته با چی طرفه، نه میتونسته خاطرهاش رو واضح و دقیق مکتوب کنه. این میشه که از این برخورد فقط یه سری نقاشی و مجسمه و افسانه شفاهی باقی میمونه.
فرض بازدید فضانوردهای باستانی از زمین، اولین بار به صورت جدی در دهه ۱۹۶۰ مطرح شد اما بک گراندی که باعث شد این فرضیه به وجود بیاد به مدتها قبل از این زمان مربوط میشه. تاریخ پره از اسنادی که نشون میده بشر از نسلها پیش توی فکر موجودات فرازمینی بوده. حتی دانشمندهای مطرحی وجود داشتن که خیلی جدی به این موضوع فکر کردن و دربارهاش رساله و کتاب نوشتن!
مثلا یوهانس کپلر، منجم و ریاضیدان آلمانی که قوانین کپلر رو مدیونش هستیم، یه کتاب داره به اسم سُومنیوم. سومنیوم یک عبارت لاتینه و معناش میشه رویا. این کتاب، در واقع یک رمانه که بخشی از اون به معرفی موجوداتی میپردازه که روی ماه زندگی میکنن. این موجودات به قدری عظیمالجثهان که عمرشون کوتاهه، پاهایی بلندتر از پای شتر دارن، بعضیهاشون بال دارن و بعضی میتونن برای مدتهای طولانی زیر آب زندگی کنن. یا مثلا کریستین هویگنس در یکی از رسالههاش درباره موجوداتی بحث میکنه که هوشمندن اما ممکنه ظاهرشون شبیه انسان نباشه.
ایدههای مشابه دیگهای هم وجود داشته اما من اینجا ازشون رد میشم چون میخوام زندگی یک باستانشناس جوان فرانسوی رو تعریف کنم که در دهه ۱۹۳۰ به الجزایر سفر کرد و در اونجا با پدیده عجیبی روبهرو شد. باستانشناسی به اسم هنری لوت.
هنری لوت متولد سال ۱۹۰۳ در فرانسه بود. از ۱۰ ۱۲ سالگی با مفهوم آنتروپولوژی یا انسانشناسی آشنا شد و این موضوع اینقدر براش جذاب بود که تصمیم گرفت چیزهای بیشتری ازش بدونه. پس شروع کرد به خوندن کتاب پشت کتاب و به عبارت خودمون، خودخوان یه عالمه چیز درباره انسانشناسی یاد گرفت. بزرگتر که شد یه مدت کارآموز یه باستانشناس معروف شد و زیردست استادش با مفهوم غارنگاره آشنا شد. غارنگارهها همون نقاشیهای قدیمی روی دیوار غارها هستن که از دوران پیشاتاریخ به جا موندن. هنری لوت بعد از دیدن غارنگارههای فرانسه و چندتا تجربه موفق و ناموفق دیگه، تبدیل به یک باستانشناس تجربی شد. یعنی درس دانشگاهی نخونده بود و براساس تجربه و دانستههای خودش پیش میرفت. از حق نگذریم، با این که آکادمیک نبودنش یه جاهایی صدمههای جبرانناپذیری به بعضی از آثار تاریخی زد، روحیهی ماجراجو و کنجکاوش باعث شد که چند صد غارنگاره باستانی رو کشف و به این ترتیب خدمت بزرگی به باستانشناسی بکنه.
در دهه ۱۹۳۰ هنری به همراه گروه باستانشناسیش در حال اکتشاف در الجزایر بود. در این مسیر، هنری با یک نظامی فرانسوی به اسم کلنل چارلز برنانس آشنا و دوست شد. چارلز آدم ماجراجویی بود و بعضی از غارنگارههای قدیمی الجزایر رو دیده بود. همین باعث شد که بعضی جاها نقش راهنمای گروه رو به عهده بگیره و گروه رو به سمت مناطق بکری ببره که تا اون زمان چشم کسی بهشون نیافتاده بود.
سال ۱۹۳۸ بود و گروه در صحراهای الجزایر بودن. در لبهی بیابان صاحارا. یک عالمه غارنگاره جدید و عجیب پیدا کرده بودن و با این وجود کلنل برنانس هنوز برای دیدن یک مورد خاص، بسیار هیجانزده بود. در طول سفر دائم به هنری میگفت «صبر کن تا جبارن» رو ببینی. جبارن. کلمهای که در زبان محلی به معنی «غولها» بود. مقصدی که هنری گروه رو به سمتش برد، فلاتی بود به اسم تاسیلی ناجر. یا ترجمهش، فلات رودخانهها. براساس مرزبندیهای امروزی اگه بخوام بگم، تاسیلی ناجر بخشی از فلات گسترده جنوب شرق الجزایره که در مرز این کشور با کشورهای لیبی، نیجر و مالی قرار داره. امروز میدونیم که تاسیلی ناجر خانه یکی از مهمترین غارنگارههای دنیاست اما حدود ۸۰ سال پیش، وقتی هنری لوت به دنبال دوستش قدم به یکی از غارهای این منطقه گذاشت، هیچ نمیدونست که قراره با چی روبهرو بشه.
غارنگارهها نفس هنری رو بند آوردن. داخل غار، چند صد غارنگاره بسیار عظیم با موضوعهای متفاوت وجود داشت. به گفته خود هنری لوت، اون غارنگارههای باستانی برای خودشون دنیایی بودن. اونقدر عظیم و زیاد بودن که بینشون گم میشدی. تاسیلی ناجر بهشت آدمی مثل هنری بود چرا که پر بود از هزاران تصویر از حیوانات، پرندهها…و در نهایت انسانها. این مورد آخر یعنی غارنگارهها از انسانها بود که توجه هنری رو جلب کرد. تشخیص نوع حیوانهایی که روی دیوارهها و صخرهها کشیده شده بودن سخت نبود، اما انسانها…نقاشیهایی با ارتفاع بیشتر از ۵ متر از هیبتی که اگر از کف پا تا گردنش رو میدیدی، میگفتی قطعا انسانه، اما زمانی که به صورتش میرسیدی نظرت عوض میشد. سر نقاشی، گرد و بسیار بزرگ بود. چشم یا دهان نداشت و به جای اون یک جفت بیضی تودرتو روی صورتش وجود نداشت. جای موهای سرش رو هم نقشهای درهم برهمی گرفته بود.
اینجا بود که هنری به فکر «مریخیها» افتاد. غارنگارهها به نظرش شبیه به تصاویری بودن که اون زمان در هنر و ادبیات از «مریخیها» کشیده میشد. فکر تصویر باستانی مریخیها نهتنها از سر هنری بیرون نرفت، بلکه بعدا این موضوع رو هم در مقالاتش و هم در کتابی که نوشت عنوان کرد.
ایده هنری درباره «مریخیها» با گذر زمان نهتنها از بین نرفت بلکه بزرگ و بزرگتر هم شد. آدمهای دستاندر کار و ایدهپردازش هم کم نبودن ولی من برای این که تعداد اسامی زیاد نشه، از اکثرشون عبور میکنم. فقط بگم که توی دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰، چند نفر اومدن و مقالههایی نوشتن و اتفاقهای مختلف تاریخی رو به فرازمینیها ربط دادن. توی دهه ۶۰، رقابت فضایی هم به اوج خودش رسیده بود. اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا هرکدوم در تلاش بودن تا قبل از اون یکی، فضا رو فتح کنن. شوروی در فرستادن اولین ماهواره، اولین موجود زنده و اولین فضانوردان زن و مرد پیشتاز بود اما این آمریکا بود که اولین انسان رو با موفقیت به کره ماه فرستاد. جنگ سرد هم این وسط جریان داشت و ترکیبش با رقابت فضایی دو کشور، خواه ناخواه باعث افزایش بی اعتمادی مردم به دولت ها میشد و توجهشون رو هم به فضا و آدم فضاییها جلب میکرد. کسی نمیدونست اون بیرون توی فضا چه اتفاقی در انتظار انسانهاست و ذهنها آماده بود که کوچکترین اطلاعاتی از فضاییها به دست بیاره. توی همین فضا بود که در سال ۱۹۶۹، کتابی منتشر شد و خوراک مورد انتظار مردم رو در اختیارشون گذاشت. کتابی به نام Chariots of the gods? یا ترجمه فارسی اون، ارابههای خدایان.
تا اینجا شرح فرضیهی فضانوردان باستانی رو شنیدید. فرضیهای که برای خود من وقتی اولین بار باهاش مواجه شدم خیلی هیجانانگیز بود. ۱۴ ۱۵ سالم بود و توی کتابفروشی شهرمون، یه کتاب پیدا کردم به اسم ارابههای خدایان، نوشته اریک فون دانیکن. چیزهایی که درباره فضانورد باستانی گفتم در واقع یه خلاصه شسته رفته از همین کتاب و بقیه کتابهای فون دانیکنه. معروفترین کتابش همین ارابه خدایانه. کتاب رو هنوزم میتونید تو بعضی از کتاب فروشی ها پیدا کنید.
فون دانیکن معروفترین مدافع فضانوردان باستانیه. کلی کتاب درباره همین موضوع نوشته و توی همشون سفت و سخت از این فرضیه حمایت کرده.
تا سال ۲۰۱۷، اریک فون دانیکن بیش از ۷۰ میلیون نسخه از کتابهاشو در سرتاسر دنیا به فروش رسونده. اما این آدم کیه؟ چجوری اینقدر محبوب شده؟ اصلا از کجا اومده؟
فون دانیکن کیه و از کجا اومده؟ اکثر مردم زمانی که اسمش رو میشنون یاد کتابهاش میافتن. فون دانیکن برای عموم چهرهایه که چندین کتاب جنجالی و هیجانانگیز نوشته. مصاحبههای زیادی کرده، درباره خودش و عقایدش مستند ساختن و حتی در بعضی مستندهای history channel حضور داشته. اینا میشه چهره عمومی و مردمپسندش. اما قسمتهایی از زندگی فون دانیکن هست که هرچند خودش پنهانشون نمیکنه، کمتر کسی ازش خبر داره.
فون دانیکن سال ۱۹۳۵ در سوییس به دنیا میاد. از بچگی عقاید جنجالی داشته و مثلا اعتقادات مذهب کاتولیک که باهاش دنیا اومده بود رو زیر سوال میبرده. به غیر از این، حضرت از عنفوان جوونی یه مقدار دستش کج بوده. به گفته خودش در ۱۸ ۱۹ سالگی به خاطر دزدی به مدت چهار ماه از مدرسه تعلیق میشه. این که چی دزدیده و از کجا دزدیده رو ما جایی پیدا نکردیم.
بعد از این جریانات یه مدت میره هتلداری میخونه، بعد هم کلا ول میکنه و میره مصر. شاید فکر کنید رفته بوده مصر تا اکتشاف کنه و کار علمی، با مدرک هتلداری انجام بده که البته حدستون اشتباهه. تو همون مصر قاطی دلالای طلا جواهر میشه و همینم موقع برگشتن به سوییس کار دستش میده: جناب فون دانیکن این بار به جرم اختلاس و کلاهبرداری، ۹ ماه محکوم میشه و میره زندان.
میرسیم به سال ۱۹۶۸، سالی که زندگی فون دانیکن رو برای همیشه تغییر داد. فون دانیکن در این زمان هتلداری میکرد، اما همونطور که میدونیم رویاهایی خیلی بزرگتر از گردوندن هتل توی سرش داشت، این بود که شبها بعد از تموم شدن کارهاش شروع کرد به نوشتن یک کتاب و همزمان از یک انتشاراتی برای نوشتن این کتاب پول گرفت.
فون دانیکن پول انتشارات رو به جای این که صرف کتابش بکنه، برای علایق شخصی خودش برداشت. البته که قضیه بعد از مدتی لو رفت و فون دانیکن یک بار دیگه روانهی زندان شد. توی زندان هم البته نوشتن رو کنار نگذاشت و طولی نکشید که در همون زندان، اولین کتابش رو منتشر کرد. کتاب معروف «ارابههای خدایان» که به بیش از ۳۰ زبان زندهی دنیا ترجمه شد و ۷۰ میلیون نسخه ازش در کل دنیا به فروش رفت. این کتاب نهتنها برگ برندهی فون دانیکن بود و بهش کمک کرد که تعدادی از قرضهاش رو صاف کنه، بلکه مسیری رو نشونش داد که تا آخر عمر می تونست زندگیش رو تامین کنه.
ارابههای خدایان یک شبه اریک رو که تا اون موقع یک هتلدار آس و پاس و دغلباز بود، تبدیل کرد به یکی از مهمترین چهرههای دنیای شبه علم. تعداد منتقدینش به اندازه طرفدارانش زیاد بود اما همین موضوع فقط باعث شد معروف و معروفتر بشه. از همون زندان نوشتن کتابهای بعدیش رو شروع کرد، هرچند معروفترین کتابش همون اولین کتابش باقی موند. هر روز مجلههای بیشتری باهاش مصاحبه کردن و پوسترهای بیشتری از کتابش در شهرهای مختلف جهان به چاپ رسید.
بعد از این یک بار دیگه هم به جرم کلاهبرداری در سال ۱۹۷۰ محکوم به ۳ سال و نیم زندان میشه که توی این مدت دوتا کتاب دیگه مینویسه. این مورد آخرین محکومیت قضایی فون دانیکن تا به امروز بوده. با این که نقدهای زیادی بهش وارده، گوش شیطون کر تا امروز به جرم دیگهای محکوم نشده و داره زندگیش رو با پول کتابهایی که چاپ کرده میگذرونه.
وقتی به زندگی شخصی فون دانیکن نگاه میکنیم، شاید اون رو شیادی ببینیم که فقط میخواد از کتابهاش پول دربیاره، اما در حقیقت سوالی که فون دانیکن درباره فرازمینیها مطرح میکنه، سوال مهمیه.
اونقدر مهمه که قبل از فون دانیکن، افراد دیگهای با روشهای خیلی علمیتر به احتمال حضور فرازمینیها روی زمین پرداختن که اگه از بچگی علاقمند به دنیای علم و مستندهای علمی بوده باشید، حتما اسم یکیشون رو شنیدید. جناب آقای کارل سِیگِن، منجم و ارتباطگر علم که صدا و لحن بینظیرش در مستند کازموس رو محاله از یاد ببریم.
بین کتابهای کارل سیگن، کتابی وجود داره که حداقل توی ایران خیلی دربارهش نشنیدیم. تا جایی که من میدونم به فارسی هم ترجمه نشده. کتابی به نام intelligent life in the universe یا حیات هوشمند در جهان که سیگن با کمک یوزیف شُکولوفسکی، اخترشناس اهل شوروی نوشته. روندی که کتاب طبق اون نوشته شده خیلی جذابه. سیگن و شکولوفسکی از توصیف خود جهان شروع میکنن و به تعریف حیات میرسن و در نهایت در فصلهای پایانی مسائلی مثل ارتباط رادیویی و اپتیکی بین کهکشانی رو بررسی میکنه. در کنار توصیهی سفت و سخت به خوندن این کتاب، میخوام کمی از فصل ۳۳ امش رو براتون بگم که عنوانش هست Possible consequence of direct contact یا پیامدهای محتمل برخورد مستقیم. نویسندهها در این فصل تلاش کردن یک سوال قدیمی بشر رو پاسخ بدن که آیا اجداد خیلی قدیمی ما با فرازمینیها برخورد داشتن یا نه؟
کتاب دو حالت رو بررسی میکنه، پیش و پس از اختراع خط و نوشتار. در حالت اول میگه که قبل از اختراع خط اگر اتفاق عجیب و شگفتانگیزی در یک جامعه میافتاد، این اتفاق خیلی زود به شکل یک افسانه فولکلور طی نسلها سینه به سینه نقل میشد و آب و تاب میگرفت. مثالی که برای این مورد میزنه، برخورد کاشفان فرانسوی با مردم بومی شمال غرب آمریکای شمالیه. این مردم که بهشون میگفتن تینگلیت، زمانی که فرانسویها به سرزمینشون رسیدن خط و نوشتار نداشتن و دیدن کشتیهای بزرگ کاشفها اینقدر براشون عجیب بوده که این اتفاق رو به صورت افسانهای دربارهی پرندههای عظیمالجثهی سیاه با بالهای سفید، که در واقع توصیف اغراقشدهی همون کشتیهاست، ثبت کردن.
حالت دومی که مربوط به بعد از اختراع خط هستش، اینجوریه که اگر اتفاق عجیبی در یک جامعه میافتاد به صورت اسناد نوشتهشده ثبت میشد. مثلا انفجار ابرنواختریای که سحابی خرچنگ رو شکل داد، با عنوان ظاهر شدن یک ستاره خیلی درخشان که حتی در نور روز هم قابل دیدن بوده در اسناد تمدنهای سراسر جهان مثل چین و ایران ثبت شده.
در نهایت کتاب براساس این دو حالت، میاد و سه شرط رو برای پیدا کردن آثار برخورد مستقیم فرازمینیها با انسانها مطرح میکنه:
شرط اول اینه که برخورد در صورتی که بعد از اختراع خط رخ داده باشه، در اسناد قدیمی ثبت شده باشه، یا اگر قبل از اختراع خط بوده به صورت یک افسانه فولکلور که هیچ توجیه تاریخیای نداشته باشه سینه به سینه نقل شده باشه.
شرط دوم این که بعد از رخ دادن برخورد، یک تغییر عظیم و ناگهانی در سطح دانش و تکنولوژی جامعه به وجود اومده باشه. مثلا روشهای حمل و نقلشون یکهو متحول شده باشه یا سطح بهداشت و درمانشون خیلی ناگهانی بالا رفته باشه.
و در آخر شرط سوم میگه که در صورت رخ دادن برخورد، چه به صورت مکتوب و چه غیرمکتوب، تلاشی برای پنهان کردن ماهیتش رخ نداده باشه.
باید بگم که همه این شرطها از دید کتاب، شرطهای اصطلاحا لازم هستن. یعنی حتی با برآورده شدنشون هم نمیتونیم بگیم فلان اتفاق قطعا نشونهی بازدید فرازمینیها از اجداد ما بوده.
در ادامه همین فصل کتاب، به موضوع ارتباط خدایان تمدنهای قدیمی و فرازمینیها میرسیم. سیگن و شوکولوفسکی میگن که انسانهای قدیم معتقد بودن خدایان تواناییهای فرا انسانی دارن و جایگاهشون برای انسان غیرقابل دسترسه و همین موضوع باعث شده که ژرفترین و غیرقابل دسترسترین جایی که داشتن رو خانهی خدایان بدونن: یعنی آسمونی که تقریبا هیچ چیزی دربارهش نمیدونستن. کتاب با استناد به همین موضوع میگه که نمیتونیم دست بذاریم روی هر افسانهی باستانیای که دربارهی خدایان بوده و بگیم آها اینجا منظور از خداهای آسمانی، فرازمینیهاست.
به غیر از کتاب حیات هوشمند در جهان، چندین و چند منبع معتبر دیگه وجود داره که میشه برای مطالعه دقیق و علمی فرضیه فضانوردان باستانی بهش رجوع کرد. منابعی که حتی از کتاب سیگن و شوکولوفسکی معتبرتر و جدیدتر هستن و به همین دلیل هم قابل اعتمادتر. یکی از این منابع کتابیه به اسم The Space Gods Revealed: A Close Look At The Theories of Erich von Däniken نوشتهی رونالد استوری، نویسندهای که تألیفهای فراوونی دربارهی یوفوها و تمام پدیدههای مربوط به اونا داره. کتاب رونالد استوری اول میاد دلایلی رو بررسی میکنه که باعث معروف شدن آثار فون دانیکن شد و بعد از اون تعدادی از پدیدههایی رو بررسی میکنه که از نظر فون دانیکن اثبات فرضیه فضانوردان باستانیه.. یه کتاب مشابه دیگه هست به نام Crash Go the Chariots: An Alternative to Chariots of the Gods نوشتهی کلیفورد ویلسون که اینجا خیلی ازش صحبت نمیکنیم اما برای نقد نظریات فون دانیکن این کتاب هم کتاب جالبیه.
سوالی که در ادامه پیش میاد اینه که اگر افرادی هستن که این موضوع رو به صورت علمی بررسی کردن و میکنن، پس چرا دانشمندها اینقدر با فرضیههای فون دانیکن مشکل دارن؟ اینجاست که پای چیزی وسط میاد که اون رو به اسم تفکر انتقادی میشناسیم.
تفکر انتقادی به زبان خیلی ساده یعنی شما برای پذیرفتن یا نپذیرفتن یک فرضیه، بیای اون رو زیر سوال ببری، بعد دیدگاهها و فرضیههای دیگه رو بررسی کنی و در نهایت براساس شواهد و مدارک به یک نتیجهی مستقل برسی. برای بحث ما یعنی فرضیهی فضانوردان باستانی، فرایند تفکر انتقادی رو میتونیم شامل چندتا سوال بدونیم:
۱- اول این که آیا شواهدی که برای فرضیه وجود دارن شواهد محکمی هستن و قابل استنادن؟ مثلا با قطعیت میتونیم بگیم که فلان نقاشی در فلان غار داره به دیدن یک فرازمینی هوشمند اشاره میکنه؟
۲- سوال دوم: آیا هیچ فرضیهی آلترناتیو یا جایگزینی برای فضانوردان باستانی وجود داره؟ اگر بله، آیا این فرضیه یا فرضیات شواهد علمی و منطقی قویتری دارن؟
۳- سوال سوم: آیا شواهدی برای رد فرضیه فضانوردان باستانی داریم؟
۴- و سوال آخر که به نظر من مهمترین سواله: در رابطه با فرضیه فضانوردان باستانی، چه کسانی متخصص هستن و میتونن بدون جهتگیری و صرفا براساس شواهد نظر بدن؟
در واقع، نقد دانشمندها و مخصوصا باستانشناسها، به خود فرضیه نیست، بلکه نقدشون به روشهای غیرعلمی و شواهد نامعقولیه که فون دانیکن برای اثبات حرفهاش استفاده میکنه. به عبارتی کسی نمیگه مطرح کردن سوال «آیا فرازمینیها در دوران باستان از زمین بازدید کردن؟» اشتباهه، بلکه باید بگیم دادن یک جواب مثبت قطعی به این سوال هستش که اشتباهه.
برای این که نقد باستانشناسها به نظرات فون دانیکن رو بهتر درک کنیم، میریم سراغ دوتا از معروفترین مثالهایی که فون دانیکن و طرفدارهاش برای اثبات فرضیهشون استفاده میکنن. یعنی اهرام ثلاثه مصر در جیزه و تندیسهای جزیرهی ایستر.
فرض معتقدین به فضانوردان باستانی اینه که ساختن بلوکهای اهرام ثلاثه به اون دقت و جابهجا کردنشون به اون سنگینی، فقط توسط یک فرازمینی هوشمند با تکنولوژی بسیار پیشرفته ممکنه، ولی تحقیقات علمی این موضوع رو رد میکنه. واقعیت اینه که مقدار زیادی ابزار از جمله مقارهای مسی، چکشهای سنگی، سورتمههای چوبی به همراه معدنها و ابزارهای متنوع دیگهای پیدا شدن که با وجود ابتدایی بودن، برای ساخت اهرام جیزه کافی هستن. علاوه بر این، تعدادی کتیبه هیروگلیف در مناطق اطراف اهرام کشف شده که عملا آب پاکی رو روی دست طرفداران فضانورد باستانی میریزه. این هیروگلیفها شامل تمام اطلاعات ساخت اهرام ثلاثه است. از مراحل و فرایندهای ساخت گرفته، تا نام فرعونهایی که دستور ساخت اهرام رو صادر کردن روی ساخت و ساز نظارت داشتن، و از همه مهمتر، توی هیچکدوم از این کتیبهها، اثری از ظهور انسانی از آسمانها، یا ارابههای آسمانی، یا خدایانی که در ساخت و ساز به مصریها کمک کرده باشن، وجود نداره.
شواهد مشابهی درباره تندیسهای موآی کشف شده. وجود مغار، سورتمههای چوبی و معدنهایی که سنگ مورد نیاز برای ساخت تندیسها از اونا استخراج شده، در کنار اسنادی قرار میگیرن که نشون میده تندیسهای موآی به یاد خدایانی که از آسمان اومده بودن ساخته نشدن، بلکه در واقع اهمیت مذهبی و فرهنگی برای مردم جزیره داشتن و به یاد روح درگذشتگان ساخته میشدن.
اگر به اندازه کافی بگردید، متوجه میشید که پشت تقریبا تمام سازههای باستانشناسیای که فون دانیکن و دوستان به عنوان مدرک برای اثبات فرضیهشون استفاده میکنن، دلایلی وجود داره که نشون میده پای هیچ فرازمینیای وسط نبوده. جمله معروفی هست که میگه برای اثبات یک فرضیه حتی هزارتا مثال هم کافی نیست، اما برای رد کردنش یک مثال هم کافیه. این جمله رو به نظر من دقیقا برای فضانوردان باستانی ساختن.
فون دانیکن داره به خوبی و خوشی زندگی میکنه. هنوز هر از گاهی کتاب مینویسه و مصاحبه میکنه. بنیادی رو تاسیس کرده به اسم بنیاد فون دانیکن که کارش. صفحه ویکیپدیا داره و البته یه صفحه IMDB. یه مصاحبهای ازش میخوندم که سال ۱۹۷۴ با پلی بوی داشته و اونجا ازش میپرسن خودت چقدر به چیزایی که میگی اعتقاد داری؟ جوابی میده: اوایل اعتقادی نداشتم. موقع نوشتن کتاب اولم اصلا اعتقادی به چیزی که مینوشتم نداشتم. موقع نوشتن کتاب دومم یه مقدار متقاعد شده بودم اما هنوز دو به شک بودم. موضوع اصلی اینه که متقاعد بشیم این نظریه درسته. همینجا بنیان فکری فون دانیکن مشخص میشه: شخصی که حتی اعتقادی به چیزی که مینوشته نداشته، اما کمکم تصمیم میگیره که متقاعد بشه افکارش درستن. این موضوع که ما بدون هیچ دلیل و منطق و برهانی خودمون رو متقاعد کنیم یه چیزی درسته، به شدت با طرز تفکر علمی و روش علمیای که جامعه علمی امروز ازش پیروی میکنه در تضاده.
تاریخ پر از داستانها و معماهاییه که هنوز برای خیلیهاشون جوابی نداریم. اتفاقهایی در همین عصر فعلی افتاده و میافته که هنوز نتونستیم یک دلیل منطقی و علمی برای توجیهشون پیدا کنیم. اما یک کار هست که هنوز میتونیم انجام بدیم و اون، داشتن تفکر انتقادی و رد کردن افکاریه که در نگاه اول جذابن، جنجالیان و توجه زیادی به خودشون جلب میکنن اما در عمل، هیچ فکت علمیای پشتشون نیست. به عبارتی، ما ممکنه نتونیم ثابت کنیم اتفاق X به دلیل شماره ۱ افتاده، اما راههایی داریم که ثابت کنیم اون پدیده قطعا به دلیل شماره ۲ رخ نداده. چیزی که فرض فضانوردان باستانی هم ازش پیروی میکنه. ما شاید هنوز خیلی چیزا رو درباره تندیسهای جزیره ایستر ندونیم، اما میدونیم هدف از ساختنشون چیزی نبوده که فون دانیکن میگه.
با رفتن هنری لوت و همراهانش از تاسیلی ناجر، جبارن و همراهانش یک بار دیگه در سکوت و تاریکی فرو رفتن. مقالهها و کتابهایی که هنری قرار بود درباره این غارنگارههای عظیم بنویسه قرار بود معروف بشن. قرار بود مردم درباره تصاویر مریخیهایی بشنون که روزی روزگاری در بیابان صاحارا فرود اومده بودن. مریخیهایی که، بعدا با کاوشهای بیشتر مشخص شد فقط انسانهای عادی بودن که برای یک مراسم آیینی باستانی، ردای مخصوص تنشون کرده بودن.
این اپیزود اول از پادکست فیلکست بود که شنیدید. تنظیم متن و انتخاب موسیقی متن رو من شیرین شاطرزاده انجام دادم. ادیت و هماهنگیها به عهده حسین خلیلی بوده. صدایی روایتهای ابتدا و انتهای پادکست رو برامون خوند، صدای سعید جعفریه که در بخش ارتباطات و مارکتینگ پادکست به ما کمک میکنه. در آخر هم جا داره از پوریا ناظمی و شروین وکیلی بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتن و در ساخت اپیزود بهمون کمک کردن، تشکر کنیم.
یادتون باشه که فیلکست پادکستیه برای افرادی که میخوان بیشتر و عمیقتر فکر کنن. تصمیمگیری نهایی درباره حرفهایی که زدیم به عهده شماست اما اگر کنجکاو هستید و میخواین بیشتر بدونید، پیشنهاد میکنم سری به منابعی که در متن توضیحات پادکست ذکر کردیم بزنید. در ضمن میتونید اینستاگرام فیلکست رو به آدرس Fillcast_ فالو کنید چون اونجا عکسها و مطالب تکمیلی هم اپیزود رو قرار میدیم.
مرسی که تا اینجا همراه ما بودید. فیلکست هنوز راه زیادی تا رسیدن به کیفیت ایدهآل در پیش داره و ما خوشحال میشیم اگه پیشنهادها و انتقادهای شما رو دربارهش بشنویم. از خودتون مراقبت کنید و گوش به زنگ باشید، چون فیلکست به زودی با یک اپیزود دیگه برمیگرده!