
حقیقت خودش رو زیر نور بهترنشون میده






قسمت پنجم – در پوست گرگ (قسمت اول نفرین ماه)
قسمت اول از سهگانه نفرین ماه شبی به دنبال غذا به جنگل رفتم. آنجا، موجودی اثیری بر من ظاهر شد و زمانی که درماندگی مرا برای پیداکردن اندکی خوراک دید، گفت که باید کودکان را شکار کرده و گوشت آنها را بخورم. زمانی که از این خواستهٔ او امتناع کردم،

قسمت سوم و چهارم- مردی درون مرکز
سال 1965 – یعنی حدود 20 سال بعد از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در پایان جنگ جهانی؛ رابرت اوپنهایمر توی یه مصاحبهای در حالی که نگاهش رو به پایین دوخته و چشمانش تر شده بود. در توصیف لحظات اولیه بعد از انفجار اولین بمب هستهای این جملات را به

قسمت دوم – برزخ گمشدگان
خوآن عرق پیشانیاش را پاک کرد و نگاهی به بادبانهایی انداخت که ساعتها بود ساکن ایستاده بودند. یک بار دیگر بابت این که راهی این سفر اکتشافی شده بود به خودش لعنت فرستاد. میتوانست کنار خانوادهاش باشد؛ ولی در غرب اقیانوس اطلس شمالی گرفتار شده بود. کریستف کلمب، رهبر گروه اکتشافی

قسمت اول – فضانوردان باستانی
هنری لُوت جوان عرق پیشانیاش را پاک کرد و به گروه اکتشافی همراهش و وسایلشان نگاهی انداخت. سال ۱۹۳۸ بود و هوا، در فلات جنوب شرقیِ الجزایر، بسیار گرم. هنری در تلاش بود در مقابل حرکات کودکانه دوستش کلنل برنانس، بدخلقی نکند. برنانس او را قانع کرده بود که به

قسمت صفر – فیل در تاریکی
سلام. اینجا فیلکسته. اپیزود صفر، در آستانه تابستان ۱۴۰۲، دورانی که همه ما خیلی سخت داریم تلاش میکنیم هرجور شده با حالی خوب زندگی کنیم.داستان فیل در تاریکی مولوی را احتمالا شنیده باشید. داستان فیلی که توی یه اتاق تاریک ایستاده و مردمی که به عمرشون فیل رو ندیدن با